سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه

آبی تر از آنیم...


نوشته شده در سه شنبه 89/12/3ساعت 7:59 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

بی تو اما عشق بی معناست. می دانی؟ دستهایم تا ابد تنهاست. می دانی؟

 
آسمانت را مگیر از من که بعد از تو زیستن یک لحظه هم بی جاست. می دانی؟


هرچه می خواهیم- آری- از همین امروز از همین امروز مال ماست. می دانی؟


گرچه من یک عمر همزاد عطش بودم روح تو هم سایه ی دریاست. می دانی؟

دوستت دارم! همین! این راز پنهانی از نگاه ساکتم  پیداست. می دانی؟

نوشته شده در سه شنبه 89/12/3ساعت 7:58 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

از دریا پرسیدم:که این امواج دیوانه ی تو از کرانه ها چه میخواهند؟

چرا اینان پریشان و در به در سر بر کرانه های از همه جا بی خبر می زنند؟

دریا در مفابل سوالم گریست! امواج هم گریستند...

آن وقت دریا گفت: که طعمه ی مرگ تنها آدمها نیستند امواج هم مانند آدمها می میرند و

این امواج زنده هستند که لاشه ی امواج مرده را شیون کنان به گورستان سواحل

خاموش می سپارند!


نوشته شده در سه شنبه 89/12/3ساعت 7:50 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |


باز دلم تنگ است


باز چشمانم باران می طلبد


آسمان دلم پر از ابرهای سیاه دلتنگی شده


!باز من تنهایم


و در این سکوت حتی صدای ساز هم آرامم نمی کند


دل من باز کوچک شده


!برای آنکه نمیدانم کیست


...ولی غیبتش مرا می آزارد


!من خودم را گم کرده ام...! کجا...؟


این را دیگر نمیدانم


نوشته شده در سه شنبه 89/12/3ساعت 7:48 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

دخترک باران


نوشته شده در سه شنبه 89/12/3ساعت 7:47 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد

 

باغ امسال چه پائیز عجیبی دارد

 

غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر

 

با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد

 

خاک هم آب شده مثل کویری تشنه

 

شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد

 

سیب هر سال در این فصل شکوفا می شد

 

باغبان کرده فراموش که سیبی دارد


نوشته شده در سه شنبه 89/12/3ساعت 7:37 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

بوسه


نوشته شده در سه شنبه 89/12/3ساعت 7:33 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

 

ّلا لا لا لا نخواب سودی نداره

همون بهتر که بشماری ستاره

همون بهتر که چشمات وا بمونه

که ماه غصه اش نشه تنها بیداره

لا لا لا لا نخواب باز هم سفر رفت

نمیدونم به کارون یا خزر رفت

فقط دردم اینه مثل همیشه بدون اطلاع و بی خبر رفت

لا لا لا لا نخواب میدونه جنگه

دست هر کی میبینی یه تفنگه

یه عمره دور چشماش گشتم اما نفهمیدم که اون چشما چه رنگه

لا لا لا لا نخواب زندونه دنیا سر ناسازگاری داره با ما

بشین باز هم دعا کن واسه اون که ما رو اینجا گذاشت تنهای تنها

لا لا لا لا نخواب اون راه دوره خدا میدونه که حالش چه جوره

توی خلوت میگم اینجا کسی نیست خداییش که دلم خیلی صبوره

لا لا لا لا نخواب تیره است چراغم مثل اتشقشان میمونه داغم

به جون گلدونا کم غصه ای نیست

هزار شب شد هزار شب شد نیومد باز سراغم

لا لا لا لا نخواب خواب که دوا نیست

دل دیوونه داشتن که خطا نیست

میگن دست از سرش بردار نمیشه اخه عاشق شدن که دست ما نیست

لا لا لا لا نخواب تنها میمونم کاش اون قدر چشماتو بدونم

چرا چشمات پر خشم عزیزم مگه من مثل اون نامهربونم

لا لا لا لا نخواب ماه رو نگاه کن

من اسفند رو میارم تو دعا کن

بگو برگرده پیش ما بمونه کتاب حافظ رو بردار و وا کن

لا لا لا لا نخواب سرما تو راهه همیشه عمر خوشبختی کوتاهه

میگن با یه فرشته اونو دیدن دروغه جون دریا اشتباهه

لا لا لا لا نخواب تلخ جدایی کمر خم میشه زیر بی وفایی

تو بیدار باش همه تو خواب نازن برای کی بخونم پس لالایی

لا لا لا لا نخواب تنهایی زرده اگه طولانی شه مثل یه درده اگه چشم انتظار باشی که

هیچی دروغ میگی به دل که بر میگرده

لا لا لا لا نخواب اشکت زلاله مثل بارون پای نخل وصاله

من و تو هم شب و هم قلب و کشتیم ولی اون چی ؟ چقدر اون بی خیاله

لا لا لا لا نخواب دنیا خسیسه واسه کم ادمی خوب مینویسه

یکی لبهاش تو خوابم غرق خنده است یکی پلکاش تو خوابم خیسه خیسه

لا لا لا لا نخواب عاشق یه سیبه همیشه سرخ و تب دار و غریبه

زمونی که یقین کردم بیدار شد بخواب با یاد عکسی که تو یه قابه

لا لا لا لا بخواب بیدار حالا دیگه باید بخوابی پس لالالا بخواب

دیگه تو میتونی بخوابی

ببین خورشید اومد بالای بالا

لا لا لا لا این هم بود سرنوشتم

این از امروزم و این از گذشتم

نمیخوابم تا تو برگردی یک روز

منم خواب رو واسه اون روز گذاشتم

نمیخوابم تا تو برگردی یک روز

منم خواب رو واسه اون روز گذاشتم


نوشته شده در سه شنبه 89/12/3ساعت 5:22 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

 

ّلا لا لا لا نخواب سودی نداره

همون بهتر که بشماری ستاره

همون بهتر که چشمات وا بمونه

که ماه غصه اش نشه تنها بیداره

لا لا لا لا نخواب باز هم سفر رفت

نمیدونم به کارون یا خزر رفت

فقط دردم اینه مثل همیشه بدون اطلاع و بی خبر رفت

لا لا لا لا نخواب میدونه جنگه

دست هر کی میبینی یه تفنگه

یه عمره دور چشماش گشتم اما نفهمیدم که اون چشما چه رنگه

لا لا لا لا نخواب زندونه دنیا سر ناسازگاری داره با ما

بشین باز هم دعا کن واسه اون که ما رو اینجا گذاشت تنهای تنها

لا لا لا لا نخواب اون راه دوره خدا میدونه که حالش چه جوره

توی خلوت میگم اینجا کسی نیست خداییش که دلم خیلی صبوره

لا لا لا لا نخواب تیره است چراغم مثل اتشقشان میمونه داغم

به جون گلدونا کم غصه ای نیست

هزار شب شد هزار شب شد نیومد باز سراغم

لا لا لا لا نخواب خواب که دوا نیست

دل دیوونه داشتن که خطا نیست

میگن دست از سرش بردار نمیشه اخه عاشق شدن که دست ما نیست

لا لا لا لا نخواب تنها میمونم کاش اون قدر چشماتو بدونم

چرا چشمات پر خشم عزیزم مگه من مثل اون نامهربونم

لا لا لا لا نخواب ماه رو نگاه کن

من اسفند رو میارم تو دعا کن

بگو برگرده پیش ما بمونه کتاب حافظ رو بردار و وا کن

لا لا لا لا نخواب سرما تو راهه همیشه عمر خوشبختی کوتاهه

میگن با یه فرشته اونو دیدن دروغه جون دریا اشتباهه

لا لا لا لا نخواب تلخ جدایی کمر خم میشه زیر بی وفایی

تو بیدار باش همه تو خواب نازن برای کی بخونم پس لالایی

لا لا لا لا نخواب تنهایی زرده اگه طولانی شه مثل یه درده اگه چشم انتظار باشی که

هیچی دروغ میگی به دل که بر میگرده

لا لا لا لا نخواب اشکت زلاله مثل بارون پای نخل وصاله

من و تو هم شب و هم قلب و کشتیم ولی اون چی ؟ چقدر اون بی خیاله

لا لا لا لا نخواب دنیا خسیسه واسه کم ادمی خوب مینویسه

یکی لبهاش تو خوابم غرق خنده است یکی پلکاش تو خوابم خیسه خیسه

لا لا لا لا نخواب عاشق یه سیبه همیشه سرخ و تب دار و غریبه

زمونی که یقین کردم بیدار شد بخواب با یاد عکسی که تو یه قابه

لا لا لا لا بخواب بیدار حالا دیگه باید بخوابی پس لالالا بخواب

دیگه تو میتونی بخوابی

ببین خورشید اومد بالای بالا

لا لا لا لا این هم بود سرنوشتم

این از امروزم و این از گذشتم

نمیخوابم تا تو برگردی یک روز

منم خواب رو واسه اون روز گذاشتم

نمیخوابم تا تو برگردی یک روز

منم خواب رو واسه اون روز گذاشتم


نوشته شده در سه شنبه 89/12/3ساعت 5:22 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد، دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
های، نپریشی صفای زلفکم را، دست
و آبرویم را نریزی، دل
ای نخورده مست
لحظه‌ی دیدار نزدیک است


نوشته شده در سه شنبه 89/12/3ساعت 5:20 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5      >
Design By : Pars Skin


کد تغییر شکل موس